برچسب : نویسنده : 8sayyedalireza6 بازدید : 25
برچسب : نویسنده : 8sayyedalireza6 بازدید : 17
برچسب : نویسنده : 8sayyedalireza6 بازدید : 22
برچسب : نویسنده : 8sayyedalireza6 بازدید : 24
شاید جایی در همین حوالی، شاید کمی هم دورتر،
شاید در همین سالها، شاید کمی هم قبلتر،
خودم را گم کردم.
ناگهان دیدم که تنها ایستادهام، بیخودم.
اطرافم خالی بود از هر چه من. انگار کن ایستاده باشی در دل صحرا، یا سوار بر قایقی، در پهنه دریا.
اگر نشانهای دیدید، بگویید و مژدگانی بگیرید.
شانه...برچسب : نویسنده : 8sayyedalireza6 بازدید : 51
برچسب : نویسنده : 8sayyedalireza6 بازدید : 55
از شدت حیرانی، دوست دارم یکی بیاد جای من فکر کنه، جای من همه چی رو بسنجه، جای من تصمیم بگیره و من فقط انجامش بدم.
دچار کمآوردگی نسبی شدم!
شبیه یه مسافر غریب، در شهر غریب، وسط میدون اصلی شهر که از همه طرف راهی برای رفتن داره و نمیدونه چیکار باید بکنه!
شانه...برچسب : نویسنده : 8sayyedalireza6 بازدید : 70
برچسب : نویسنده : 8sayyedalireza6 بازدید : 266
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
شانه...برچسب : نویسنده : 8sayyedalireza6 بازدید : 77
به اندازه چند سال خراب کردهام؛
انگار کن که زلزلهای مدام و بیوقفه.
اینجا و اکنون، این حجم از آوار را، این حجم از تخریب را،
این بنای فروریخته را،
چگونه دوباره ساختن، دوباره بنا کردن، دوباره آباد کردن،
نه میدانم، نه میتوانم.
دست نیاز و استمداد فقط به سوی تو دراز میکنم ای قادر بر هر کار و پوشاننده هر خطا.
برچسب : نویسنده : 8sayyedalireza6 بازدید : 84